دی ۱۹، ۱۳۸۹

ببار ای برف

امروز بالاخره اولین برف سال 1389  تو تهران بارید. بعد از گذشت 19 روز از زمستون دیدن برف خیلی لذت بخش بود.
البته اونایی که مرکز شهر بودن نتونستند برف را ببینند و با بارون کنار اومدند و کیف کردند.
از صبح دارم فکر می کنم چرا برف اینقدر باحاله؟ آروم میاد و بی سرو صدا همه جا را سفید می کنه. وقت باریدن برف آرامش همه جا را فرا می گیره، مردم آروم می شوند و رفتارشون را با سرعت بارش دونه های برف هماهنگ می کنند. دونه هایی که شنیدم هیچ کدومشون شکل هم نیستند و همشون از نظر شکل منحصر بفردند!
صبح از دوستام پرسیدم چرا مردم اسم بچه هاشون را " باران " میذارند اما " برف " نه؟ برف که قشنگ تره؟
رضا گفت که آخه " باران " آهنگین تره و دو سیلاب داره. برف بخاطر حرف آخرش خوش آوا نیست.
اما من معتقدم قدیمی ها که اسم برف را برای بچه هاشون انتخاب می کردند ، برف را فهمیده بودند.
برف ، البته اگه به بارون بر نخوره ، بی سر و صداست ، همه ناپاکی را می پوشونه، ماندگارتره .
 برف بازی و آدم برفی هم که جای خود داره .
به آدم ها زیر برف نگاه کنید انگار همه متفکرند و عاشق و شاعر و البته خوش تیپ ترند.
این مطلب برفی را با امید بارش دوباره و چندباره برف و آرزوی اینکه کسی در این شب های سرد بی سرپناه نباشه با یک شعر بارانی از "عمران صلاحی" تمام می کنم تا به باران و مردمان شبیه باران هم ادای احترام کرده باشم:

                                         بر سرش چتر گرفتم   ديدم او خودش باران است!

۳ نظر:

سفینه ی غزل گفت...

سلام
صحبت اسم شد در کتاب درشتی نوشته ی علی اشرف درویشیان داستانی هست به نام بفرینه که به گفته ی نویسنده نامی برای دختران کرد است که برابر با سفید برفی است.

محمد گفت...

سلام
اسم قشنگیه. از توجهتون ممنونم.
برفینه هم قشنگه.

نیکادل گفت...

به نظر میرسه اطراف شما پر از دختران بارانیه، چه ریسکی کردین گفتین برف قشنگ تره .
من هم برف دوست دارم هم باران.
هیچ وقت هم تا به امروز چتر دستم نگرفتم. حتی اگه بارون یابرف خیلی شدید باشه:)