شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

مذاكره / مباحثه2

قبلا گفتم كه تو ايران مذاكره و مباحثه و احيانا مناظره! معني نداره ونتيجه اش يا درگيري و دعواست، يا قهرو قهركشي و حتي احيانا" كشت وكشتار!
اين معضل تا وقتي كه شروع مذاكره ومباحثه با نيت منكوب كردن طرف مقابل باشد، برطرف نخواهد گرديد واين جلسات پاياني خواهد داشت كه بارها تجربه كرده ايم . اما اگر باورمان اين باشد كه بحث مي كنيم تا نظر و اعتقادمان به چالش كشيده شود و اگر صحيح هم بود بارور و پخته تر گردد و اگر مورد ايراد واقع شد ، بسمت اصلاحش برويم و اگر( خداي ناكرده) توانستند برفرض محال و با دلايل قوي ومنطقي (نه با رگهاي گردن وصداي بلند و خدا ناكرده با بددهني و تهمت و افترا كه دراين مواقع بجاي حجت قوي استفاده مي شود) به ما بباورانند كه اشتباه كرده ايم ،ديگربرنظراشتباهمان پافشاري نكنيم.اين امراحتياج به برزبان آوردن كلماتي چون "غلط كردم"،" اشتباه كردم" ، "من را ببخشيد" وحتي" حق با شماست" هم ندارد . بلكه همين كه ديگر و بعد از اين نظراشتباه خود را مطرح ننمايند، كافيست. واضح است اين طرزتفكر بايد در دو طرف باشد واِلا اگر طرف پيروزاصرار برگرفتن اعتراف با مضموني شبيه (غلط كردن و اشتباه كردن و شكرخوردن )باشد مسلما بازهم با بن بستي بنام بي نتيجه بودن مباحثات مواجه خواهيم شد.چون اگر نيت،اصلاح تفكراشتباه فرد مقابل باشد و نه ادب كردن او، همين كه حس كرديم طرفِ حساب ما به سست بودن دلايلش وافق شده، ديگراصرار برگرفتن اقرار بي مورد است.
موضوع قابل ذكرديگر اصرار براستفاده از شعر و ضرب المثل بجاي استدلال عقلي و چيدن صغري و كبري جهت رسيدن به نتيجه و قانع كردن طرف مقابل است.
فرض كنيد دررابطه با يك عادت معمول در جامعه بحثي در بگيرد و طرف موافق اين رفتاروعادت درعوض تحليل رفتار و ارائه دلايل مثبته از ضرب المثل : ((خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو)) استفاده كند.
حالا كسي نيست به اين دوستمان بگويد كه اين مثل را اگر به اين شكل بگوييم به كجاي نظام هستي بر ميخورد كه: ((خواهي نشوي رسوا بپر عقب وسپا !)) و يا به جاي اقامه دليل بگويد:" عاقلان دانند" يا " العاقل في الاشاره" به همين علت است كه منطقيون در مباحث خود ازاين روش بازداشته شده اند واين جاست كه خود فرد بايد ثابت كند چند مرده حلاج است و نه اينكه بمانند كودكان به محض مواجهه با خطر و كم آوردن از برادربزرگتر و بابا و بچه محل ها كمك بگيرد و درمواردي نيزاز گريه و زاري!
مثال ديگراينكه فرض كنيد به كسي پيشنهاد غيرمترقبه اي شده است وطرف بجاي پيگيري و بررسي پيشنهاد با رمزعمليات " آب نطليبده مرادِ" چهار دست وپا به پيشنهاد آري مي گويد در صورتي كه شايد با اين يادآوري اين شعر مي توانست به پيشنهاد نه بگويد . "آب طلب نكرده هميشه مراد نيست / گاهي بهانه اي است كه قرباني ات كنند".
دليل ديگر به قول" حسن فرهنگي " هراس ازعقب نشيني درنزد ماست، اينكه اگر با شنيدن استدلال و برهان به حقانيت و صحت حرفي مخالف حرف خود ايمان آورديم. بايد شجاعت عقب نشيني از مواضع خود را داشته باشيم و بدانيم با اين كار برارزش خود افزوده ايم و خود را تقويت كرده و مسير خود را اصلاح كرده ايم .

فكركنم ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست: