مهر ۲۲، ۱۳۸۹

می گذرند؟!

دوباره ثانیه ها گیج و منگ می گذرند
پر از سکوت و سکون، مثل سنگ می گذرند

و دانه های شن ساعت زمان بی تو
مگر ز تنگهّ دلهای تنگ می گذرند؟!

به سنگلاخ زمان، با هزار جان کندن
دقیقه ها همه با پای لنگ می گذرند

دقیقه های من آن مردگان سوخته اند
که بر کرانهّ خاموش گنگ می گذرند

ولی اگر تو بیایی تمام ثانیه ها
شبیه آمدن تو قشنگ می گذرند

ترانه خوان و طربناک و دست در گردن
چقدر عقربه ها شوخ و شنگ می گذرند

ولی چه حیف که آن لحظه های ناباور
به چشم هم زدنی بی درنگ می گذرند...



۲ نظر:

رضا افضلی گفت...

زیبا و دلنشین بود
ثانیه ها با تو تنگ می گذرند

رضا افضلی گفت...

نه قشنگ می گذرند