تا حالا نشده در مورد يك فيلم اينقدر بلاتكليف باشم و ندونم در موردش چي بگم. "حسن فتحي" فيلمي ساخته كه در مورد هيچ يك از ويژگي هاش
نمي شه از واژه " خيلي " استفاده كرد. چه خيلي خوب و چه خيلي بد .
نمي شه از واژه " خيلي " استفاده كرد. چه خيلي خوب و چه خيلي بد .
يه "امير جعفري و مصطفي زماني" خوب ، يه "هانيه توسلي " بد ، يه
" مريلا زارعي" تكراري و يه قصه خوب ( بغير از پايان آن) و ديالوگ هاي هميشه شنيدني "عليرضا نادري".
" مريلا زارعي" تكراري و يه قصه خوب ( بغير از پايان آن) و ديالوگ هاي هميشه شنيدني "عليرضا نادري".
"كيفر" سينماي كيميايي است از زبان" فتحي". قهرمانش شبيه قهرمان هاي كيميايي است اما پاستوريزه تر و مودب تر. دست به چاقو و چوب نمي زند.
فيلم تا آخراش خوب پيش ميره اما براي جمع كردنش تخيل جاي واقعيت را مي گيره . باور كردنه عشقي اين چنيني از مردي آن چناني باور كردني نيست. اغراق درپايان بندي قصه ضربه بزرگي به فيلم ميزنه.
اما من هميشه كيفر را بياد خواهم داشت و فراموش نمي كنم. آنهم بابت يك ديالوگ شاهكارش :
" اگه یه روز تو خیابون از کنار یه گنجشک رد شدی و نپرید ، فکر نکن که دوست داره، بدون که حتی اون هم آدم حسابت نکرده … ".
پي نوشت:هميشه آرزوم اين بوده كه وقتي از كنار پرندگان رد ميشم نپرند. نمي دونم عليرضا نادري چقدر به اين موضوع فكر كرده اما هميشه دوست داشتم يادداشتي درمورد اين آرزوم بنويسم اما نشده.
اما حالا وقتشه بگم آرزوم اين كه : وقتي از كنار گنجشگ ها رد مي شم نپرند ، حتي اگه دليلش اين باشه كه آدم حسابم نكنند!
۳ نظر:
تا حالا فکر میکردم دلت قد گنجشکه ولی با این ارزوت میگم ماشالا به گنجشک :)
کاش این دیالوگم تو فیلم نبود تا میشد کاملا بهش گفت : افول یک ستاره دیگه ...
بچه گفت : هر چقدر رقصیدم فایده نداشت ، بابام مرد ...
ارسال یک نظر