تیر ۲۷، ۱۳۸۹

شب آبستن است*

شبِ ممكن: داستاني متفاوت ، عجيب و جذاب در5 فصل كه درهرفصل با تغييرراوي ، روايت نيز تغيير ميكند. داستاني كه دوستداران سالينجر شيفته اش خواهند شد. فضا سازي و شخصيت پردازي هاي عالي، ديالوگ هاي امروزي (تا حدي غير مجاز) و باورپذير، داستاني خوشخوان را پديد آورده كه تنها اگرشيوه روايت درفصل سوم اصلاح مي شد ، رسم الخط انتخابي (ايتاليك) تغيير مي كرد و حجم اين فصل هم كم مي شد، آن وقت كتابي داشتيم كه تا تهش را در نمي آوردي ، زمين گذاشتني نبود! كساني كه بدنبال روايتي غريب از انسان هايي غريب (گاهي قريب) هستند ، خواندن آخرين كتاب ((محمد حسن شهسواري)) را از دست ندهند.اين هم قسمت كوتاهي ازاين داستان زيبا و بياد ماندني:
((ديشب مطلع يكي ازغزل ها ديوانه ام كرد: { ماهم از هفته برون رفت و به چشمم سالي است/ حال هجران تو چه داني كه چه مشكل حالي است}وقتي خواندمش آتش گرفتم. ديدم شش ماه است هاله را ازدست داده ام. رفتم حافظ را آوردم تا عين جمله هايي را كه گوشه صفحه خطاب به هاله نوشتم، برايت دوباره نويسي كنم: {اين را حافظ گفته است. چه دوست داشتم بگويم دوست شيرازي ام حافظ، كه لاكردار آن قدر بزرگ است كه اگر هم دوست آدم باشد؛ كه هست يك جورهايي، ازآن هايي است كه وقت نگاهت به او ، هزار كلاه هم كه داشته باشي ،مي افتد ازسرت.او كه گويي اين بيت را دروصف من گفته است دربيان حالتي كه مي كُشدم، ازهمين شش ماهي كه نيستي}..... ))

*فريب جهان قصه روشن است                 ببين تا چه زايد، شب آبستن است         حافظ

هیچ نظری موجود نیست: