آبان ۰۱، ۱۳۸۹

زندگی!!


فکر می کردم فقط خودمم که از زندگی در این کره خاکی (که حداقل گِرد کامل هم نیست تا دلمون خوش باشه یه چیزش کامله) شاکی هستم و چند نفری که عین من فکر می کنند. اما نه مثل این که بیدل دهلوی هم از این زندگی نصف و نیمه شاکی بوده! می گید نه ! این غزل زیبا را بخوونید تا نظر بیدل را بدونید و شاید بگذره این لامصب "زندگی":

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بری؟ آبله پاست زندگی
دل به زبان نمیرسد،لب به فغان نمیر سد
کس به نشان نمیر سد تیر خطاست زندگی
یکدو نفس خیال باز رشتهء شوق کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ! ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم ، خواه تنین کلفتیم
هر چه بود غنیمتیم سوت وصداست زندگی
شور جنون ما ومن جوش فسون وهم و زنّ
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
بیدل از این سراب وهم جام فریب خورده ای
تا به عدم نمیرسی دور نماست زندگی

۱ نظر:

مرضیه گفت...

معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبارومی خوشگوارنیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دارچیست