فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

صبر جلي / زينب علي

5 جمادی الاولی سالروز میلاد زینب (س) دختر مولا علی (ع) است ، وقتی به چشم های مولا فکر می کنی بعد از دیدن دخترش، وقتی شادی فاطمه(ع) را تصور می کنی، وقتی در خیال شعف محمد(ص) را تصویر می کنی بی اختیار شاد می شوی.
پلك صبوری می گشايی
و چشم حماسه ها
روشن می شود
كدام سر انگشت پنهانی
زخمه به تار صوتی تو می زند
كه آهنگ خشم صبورت
عيش مغروران را
منغص مي كند
می دانيم
تو نايب آن حنجره ی مشبّكی
كه به تاراج زوبين رفت
و دلت
مهمانسرای داغ های رشيد است
....
تاريخ ِ زن
آبرو می گيرد
وقتي پلك صبوری می گشايی
و نام حماسی ات
بر پيشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :
                        زينب ! (سید حسن حسینی)
وقتی شادی برادرانش را مي بینی که به چشمان این خواهر کوچکشان خیره شده اند، با خود آرزو
می کنی:
اي كاش ماجراي بيابان دروغ بود
اين حرف هاي مرثيه خوانان دروغ بود
اي كاش اين روايت پرغم سند نداشت
بر نيزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
يا گرگ هاي تاخته بر يوسف حجاز
چون گرگ هاي قصه كنعان دروغ بود
حيف از شكوفه ها و دريغ از بهار، كاش
                         بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود (محمد مهدي سيار)
حالا که فهمیده ای در کجایی ، بهتر آن که چیزی بخواهی از دختر علی (ع) و فاطمه(ع) و خواهرٍِِِ حسنین(ع):
ای زینب! ای زبان علی در کام!با ملت خویش حرف بزن.
ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت....
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو ....
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم ...
این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه نسل ها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی.
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.(دکترعلی شریعتی)
ودر آخر آنچه مي بيني را بايد بيان كني كه:
بلند قامت زينب قيامت كبري است
كه در زمين و زمان سوز كربلا بر پاست
به وصف روح بلندش چه مي توانم گفت
بهار ناز تغزل، قصيده غراست
...
به هر فروغ تجلي به نور مصطفوي
جمال مرتضوي را دوباره مي آراست
...
چراغ خلوت روحانيان نمي ميرد
                  قسم به روح بلندش ستاره فرداست (قربان وليئي)
التماس دعا!

هیچ نظری موجود نیست: